حجاب
خدیا تنهایم کن!تا پر شوم از باتوبودن.(قوی)

 

 

پروانه سرمست از عطر گلهای بهاری بالهای رنگینش را با زمیکند وبه طرف خانه اش میرود

پروانه ی زیبا نمیداند  کسی اوراتعقیب میکند سایه ی سنگینی  را روی سرش احسلس میکند سرش رابالا میگیرد چشمش به کلاغ می افتدوحشت میکند کلاغ به او لبخند میزند  آرام میشود وبه طرف کلاغ میرود کلاغ به نگاههای تحسین آمیزش ادامه میدهدپروانه احساس میکند زیباترین پروانه ی دنیاست بابال زدن های مدام حرکاتهای زیبایی ازخود به نمایش میگذاردگویی درحال رقص باموسیقی باد است ناگهان سراز یک تاریکی ناتمام درمی آورد ومیداندکه حالا چقدردیرشده است.




تاریخ: جمعه 25 فروردين 1391برچسب:,
ارسال توسط قوی


چندی است نیمه شبها شمع  به یاد  خاطرات شب  پره آهسته اشک میریزد .

ازآن شب بارانی که شمع هنو ز جوان بود ونوروگرمای زیادی داشت و شب پره زیر باران گیر کرده بود خودش رابه پنجره میکوبید تااینکه از شکستگی پنجره خودش را به داخل رساند زیاد میگذرد .

شب پره چنان محو گرمای نور اوشد که تمام سرما ودردش را فراموش کرد .

آن شب قول داد هرشب به دیدنش  بیایدوتنهایش نگذارد.

 از اینکه حالا هم صحبتی پیدا کرده بودوازاینکه حالا کسی هست به حرفهایش گوش بدهد احساس خوش بختی میکرد .

حالا شبهای زیادی است که شب پره به دیدنش نیامده ای کاش شمع میدانست خاصیت شب پره پریدن است وبه او که فقط یک شب راگذرانیده وفا نمیکند !!!!!!                                                                                                   




تاریخ: جمعه 25 فروردين 1391برچسب:,
ارسال توسط قوی

وقتی 9بهار از عمرش میگذشت همه ی ستاره ها برایش دست تکان میدادندشب همبه پاس این شادمانی تکه ای از چادرش رابه او بخشید.




تاریخ: جمعه 25 فروردين 1391برچسب:,
ارسال توسط قوی

شب چادر مشکی اش را به سرکرد تا همه درآرامش به تماشای ستاره ها بنشینند




تاریخ: جمعه 25 فروردين 1391برچسب:,
ارسال توسط قوی

اولین باری که با باد هم صدا شدم را به خاطر ندارم اما خوب به یاد دارم که پوششم رابا خود برد گفت :این تحفه رابا خودبه سرزمینی میبرم که مردمش به آن احتیاج دارندوتوتنها آزاده ای هستی که دراین کار خیر سهیم شدی

وامروز من واندام برهنه ی روحم همانند بادبادک رهاشده دربادی هستیم که سرگردان به سرزمین دور از چشم وخیالی باد چشم دوخته ایم.




تاریخ: جمعه 25 فروردين 1391برچسب:,
ارسال توسط قوی

باحرکت سریع باله اش آرامش آب را به هم میزد وقتی موج آب از  مرکزخود دورودروتر میشد تازه متوجه حضورش میشدم

با خودمیگویم  خدارا شکر این هست اما جای او خالی است این یکی زیرک وهوشیار است وآن یکی بلند پرواز بودوساده دل

وقتی سرش را بالا برد ومرز میان بیرون از آب را به بهانه چشیدن طعم آزادی  شکست

در جایی همین نزدیکی هرگز گمان نمیکرد آن بیرون نگاه حریصی برای نابود کردنش منتظر نمایان شدن اوست حالا          این هست اونیست

 

 




تاریخ: جمعه 25 فروردين 1391برچسب:,
ارسال توسط قوی

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 9
بازدید کل : 1118
تعداد مطالب : 9
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1


<-PollName->

<-PollItems->